چــرا سفر ها خــالی از نـان شده؟
چــرا خنده ها خــالی از جان شده؟
چرا دست های محبت چنین ضعیف
و نـحیــف اســت و لــرزان شــده؟
چــرا گـام هـای توانــای مردانگـی
ز دنــیـای مردان گـریـــزان شــده؟
چــرا کــار هر روز آدمـــی چـنــان
کـــــار روبـــاه و گــرگــان شــده؟
چرا جنگ و خون ریزی و دشمنـی
همه،کـار هر روز انـسان شــده؟
مـگـر نیسـت دیـگـر خدا در جـهان
که دنیا چنین سست و بنیان شده ؟
مرتضی میرباقیان
دوستم داشته باش؛
بادها دل تنگند؛ دستها بیهوده؛
چشمها بی رننگند