ــ رهگذر ! ایست ! بی پدر مادر
اسم شب چیست ؟ بی پدر مادر
اسم شب را بگو اگر دانی
به چه مقصد در این خیابانی؟
اسم شب هرچه هست بی خبرم
آمـدم نان بگیــــرم و ببــرم
خانه ام در همین خیابــان است
به گمانم که اسم شب«نان» است
نه گمان می کنم وطـــن باشد
اسم ایــــــــران خوب من باشد
ــ رهگذر٬ بیش از این مشـــو پر رو
حرف خود را بســـــنج و بگو
گفتم ایــران٬مگر به جز این است
نکند اسم شب «فلسطیـــن» است
نیست امشب حواس من کامــل
بچه ها گشنـــــــه اند در منزل
گر به من اندکی امان بدهـــــی
فرصت ابتیــــــــاع نان بدهـــــی
باز می گردم و سر فرصت
در همین باره می کنم صحبت
ــ رهگذر اسم شب بود لازم
تا نگویی نمی شوی عـــازم!
پس اجازه بده مرور کـــنم
طول تاریخ را عبور کنــــــم
تا مگر اسم شب شود پیدا
جان فدای مقررات شما
اسم شب ٬ سابقاْ تباهی بود
ظلمت و ظلم پادشاهی بود
اسم شب « گرگ » اسم شب« روباه »
« کودتا»٬ بازگشت « شاهنشاه »
اسم شب ٬ « پول » ٬« پول آمریکا »
اسم شب زور ٬ « سازمان سیا »
اسم شب « باج » ٬ اسم شب « تلکه »
اسم شب « شاه » ٬ اسم شب « ملکه »
اسم شب « زاهدی » ٬ « حسین علا »
اسم شب « شاهپور غلامرضا »
اسم شب اسم « خاندان جلیل »
ترس ! تهدید ٬ توسری ٬ تحمیل
اسم شب « آزموده ی سفاک »
خرس٬ « تیمور بختیار » ٬ ساواک
اسم شب « استوار ساقی » بود
( که دو قورتش همیشه باقی بود )
اسم شب حبس ٬ اسم شب سلول
شوک برقی٬ شکنجه گر ٬ مقتول
اسم شب ٬ مرگ بود و عزراییل
اسم شب « موشه » بود و اسراییل
اسم شب ٬ شعله ٬ گاز ٬ آتش و دود
اسم شب « ثابتی » ٬ « نصیری » بود
اسم شب « نیکپی »٬ « علم » ٬ « منصور »
اختناق و کمیته و سانسور
اسم شب بهترین اسامی بود
« آزمون » و « شریف امامی » بود
اسم شب اسم های اجباری
« خسروداد »٬ « اویسی » ٬ « ازهاری »
اسم شب « مهدوی » ٬ « امیر عباس »
چه بگویم ؟ دگر نمانده حواس
باز هم هست و بنده بی خبرم
آمدم نان بگیرم و ببرم
اسم شب کرده تازگی تغییر
جور واجور می شود تفسیر
اسم شب قتل روزنامه فروش
نشریات چپی ٬ کتک ٬ خاموش
اسم شب « اجتماع » ٬ « خط و نشان »
(دم آیندگان ٬ دم کیهان )
اسم شب « حمله » ٬ « روز نامه نویس »
( نه حمایت ٬ نه دادرس ٬ نه پلیس )
اسم شب ٬ انقلاب سر بسته
جلسه ای در اتاق در بسته
اسم شب کار های پنهانی
( رهبران جدید ایرانی ! )
اسم شب ٬ دادگاه صحرایی
( به گمانم ز کافه می آیی )
ها بکن ! مست ظاهرا بالفرض
لخت٬ شلاق٬ مفسدقی الارض!
مثل سابق کمیته و ساواکی
بزنیدش چه کاره بود شاکی
اسم شب ٬باز سازی « ساواک »
انتخاب عوامل سفاک
اسم شب دستگیری و انکار
پنجه بکس و شکنجه و آزار
اسم شب ٬ ناامید ٬ شک ٬ تردید
اسم شب٬ ترس ٬ اسم شب تهدید
اسم شب هر چه بود این ها بود
که همیشه مزاحم ما بود
من از این اسم ها ندارم دوست
بهر ما اسم دیگری نیکوست
کاشکی اسم شب صداقت بود
یا به قول امام « وحدت » بود
اسم شب ٬ نور ٬ روشنی ٬خورشید
اسم شب ٬عشق ٬ زندگی ٬ امید
اسم شب٬ روز٬ روز دل شادی
اسم شب ٬صبح ٬صبح آزادی
ــ رهگذر این ترانه ها کافی است
اسم شب هیچ یک از این ها نیست
اجل امشب گرت امان بدهد
«باش تا صبح دولتت بدمد.»
هادی خرسندی
گفتی که:
« باد، مرده ست!
از جای بر نکنده یکی سقف راز پوش
بر آسیاب ِ خون،
نشکسته در به قلعه بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون.
مرده ست باد!»
گفتی:
« بر تیزه های کوه
با پیکرش،فروشنده در خون،
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان کشیده ای.
این را،من
همچون تبی
ـ درست
همچون تبی که خون به رگم خشک می کند
احساس کرده ام.)
وقتی که بی امید وپریشان
گفتی:
«مرده ست باد!
بر تیزه های کوه
با پیکر کشیده به خونش
افسرده است باد!» ـ
آنان که سهم شان را از باد
با دوستا قبان معاوضه کردند
در دخمه های تسمه و زرد آب،
گفتند در جواب تو، با کبر دردشان:
« ـ زنده ست باد!
تا زنده است باد!
توفان آخرین را
در کار گاه ِ فکرت ِ رعد اندیش
ترسیم می کند،
کبر کثیف ِ کوه ِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم می کند !»
(آنان
ایمانشان
ملاطی
از خون و پاره سنگ و عقاب است.)
گفتند:
«- باد زنده است،
بیدار ِ کار ِ خویش
هشیار ِ کار ِ خویش!»
گفتی:
«- نه ! مرده
باد!
زخمی عظیم مهلک
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت شر مساری
از مردگان کشیده ای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک می کند
احساس کرده ام
به یاد شاملو در پنجمین سال رفتنش
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب
دشنه ئی کشته است .
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
را، بر سر برزن، به خون نان فروش
سخت دندان گرد آغشته است .
از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه ربا خواری
نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی، نیم شب، در گورهای تازه، دندان طلای مردگان را
شکسته اند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام
من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام .
***
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند .
در این زنجیریان هستند مردنی که در رویایشان هر شب زنی در
وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد .
من اما در زنان چیزی نمی یابم - گر آن هم زاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل کهسار رویاهای خود، جز انعکاس سرد آهنگ صبور
این علف های بیابانی که میرویند و می پوسند
و می خشکند و می ریزند، با چیز ندارم گوش .
مرا اگر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،
می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...
!جرم این است
!جرم این است
احمد شاملو