اعترافی طولانیست،
شب اعترافی طولانیست
فریادی برای رهائیست،
شب فریادی برای رهائیست
و فریادی برای بند.
شب
اعترافی طولانیست.
* * *
اگر نخستین شب زندان است
یا شام واپسین
- تا آفتاب دیگررا
در چهار راه ها فریاد آری
یا خود به حلقه دارش از خاطر
ببری،
فریادی بی انتهاست،
شب فریادی بی انتهاست
فریادی از نوامیدی،
فریادی از امید،
فریادی برای رهائیست،
شب فریادی برای بند.
شب فریادی طولانیست.
احمد شاملو
سکوت صدای گام هایم را باز پس می دهد.
با شب خلوت به خانه می روم.
گله ای کوچک از سگ ها بر لاشه ی سیاه خیابانمی دوند.
خلوت شب آن ها را دنبال می کند٬
و سکوت نجوای گام هاشان را می شوید.
من او را به جای همه بر می گزینم٬
و او می داند که من راست می گویم.
او همه را به جای من بر می گزیند٬
و من می دانم که همه دروغ می گویند.
چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن٬سنگدل
بر گزیننده ی دروغ ها.
صدای گام ها ی سکوت را می شنوم.
خلوت ها از با همی سگ ها به دروغ و درندگی ـ بهترند.
سکوت گریه کرد دی شب.
سکوت به خانه ام آمد٬
سکوت سرزنشم داد٬
و سکوت ساکت ماند سر انجام.
* * *
چشمانم را اشک پر کرده است
مهدی اخوان ثالث